حال و هوای مامان و بابا زمان بارداری
دختر قشنگم حوا خانمی سلام ... من و بابا رضا تصمیم گرفتیم که تمام خاطرات ( از زمانی که فهمیدیم قراره بیای ) رو برات حفظ کنیم ، امروز شما 8 ماه و 27 روزه که پا به این دنیا گذاشتی و ما شروع کردیم به نوشتن . . . شاید بخوای بدونی که چرا الان شروع به نوشتن کردیم دلیلش رو برات می گم : ماه رمضون سال 90 بود که احساس کردم ساعت هایی رو که روزه هستم خیلی کم توان میشم یه جورایی هم خسته ام هم کمی حالت تهوع دارم تو همین مرحله به بابا رضا گفتم که برام یه بی بی چک بگیره تا مطمئن بشم که باردار نیستم اون زمان من و بابایی 12 سال بود که با هم ازدواج کرده بودیم یه ازدواج عاشقانه و پر از شور صدای خواستنمون همه محله و فامی...
نویسنده :
مامان ثمره
0:24