حوا خانمیحوا خانمی، تا این لحظه: 11 سال و 28 روز سن داره

می نویسم تا بدونی ...

مادر

1392/10/23 23:56
نویسنده : مامان ثمره
204 بازدید
اشتراک گذاری

كودكي كه آماده تولد بود، نزد خدا رفت و از او پرسيد ؟
ميگويند فردا شما مرا به زمين مي فرستيد، اما من به اين كوچكي و بدون هيچ كمكي چگونه مي توانم براي زندگي به آنجا بروم ؟
خدا پاسخ داد:
از ميان بسياري از فرشتگان ، من يكي را براي تو در نظر گرف...ته ام . او در انتظار توست و از تو نگهداري خواهد كرد.


اما كودك هنوز مطمئن نبود كه ميخواهد برود يا نه !
اينجا در بهشت، من كاري جز خنديدن و آواز خواندن ندارم و اينها براي شادي من كافي هستند.
خداوند لبخند زد و گفت :
فرشته ي تو برايت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد. تو عشق او را احساس خواهي كرد و شاد خواهي بود.
كودك ادامه داد ؟
من چطور مي توانم بفهمم مردم چه ميگويند وقتي زبان آنها را نمي دانم؟
خداوند او را نوازش كرد و گفت :
فرشته تو، زيباترين و شيرين ترين واژه هايي را كه ممكن است بشنوي، در گوش تو زمزمه خواهد كرد و با دقت و صبوري به تو ياد خواهد داد كه چگونه صحبت كني.
كودك با ناراحتي گفت ؟
وقتي مي خواهم با شما صحبت كنم، چه كنم؟
خداوند براي اين سئوال هم پاسخي داشت :
فرشته ات دست هايت را كنار هم مي گذارد و به تو ياد ميدهد كه چگونه دعا كني.
كودك سرش را برگردانيد و پرسيد؟
شنيده ام در زمين انسان هاي بدي هم زندگي مي كنند. چه كسي از من محافظت خواهد كرد؟
خدا فرمود :
فرشته ات از تو محافظت خواهد كرد، حتي اگر به قيمت جانش تمام شود.
كودك با نگراني ادامه داد؟
اما من هميشه به اين دليل كه ديگر شما را نميتوانم ببينم، ناراحت خواهم بود.
خداوند لبخند زد و گفت :
فرشته ات هميشه درباره ي من با تو صحبت خواهد كرد و به تو راه بازگشت نزد مرا خواهد آموخت، گرچه من همواره در كنار تو خواهم بود.
در آن هنگاه بهشت آرام بود، اما صداهايي از زمين شنيده مي شد. كودك مي دانست كه بايد بزودي سفرش را آغاز كند. او به آرامي يك سئوال ديگر از خداوند پرسيد؟
خدايا !
اگر بايد همين حالا بروم، لطفا نام فرشته ام را به من بگوييد؟
خداوند شانه او را نوازش كرد و پاسخ داد:
نام فرشته ات اهميتي ندارد. به راحتي مي تواني او را  " مادر "صدا كني.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)