22 ماهگی حوا خانومی
22 ماهگیت مبارک عمرم
من و ببخش که با 2 روز تاخیر برات این پست و گذاشتم ... این روزا گرفتارم
کلی مطلب جامونده برات دارم که باید برات بزارم اما ...
مامانی تو این روزا روز به روز ب شیرینی هات اضافه شده از دستم در رفته که بابت این شیرین کاریهات چند دفعه میبوسمت و قربون صدقه ات میرم .. مدام به خودم میگم همه مامانا انقدر بچه هاشون و دوست دارن؟؟؟؟ خوب معلومه
تو این روزا مثل تمام روزایی که گذشت بابایی تر شدی یاد گرفتی اسم بابایی رو بهتر تلفظ میکنی (بابا ئزا) روزی چند بار لباساتو میاری میدی دستم با دستای نازت هم پاهامو میگیری بلند میکنی میگی " ددر ئزا"
قهر کردن و یاد گرفتی .. جیغای بنفش میکشی هم با دلیل هم بی دلیل ..خلاصه تو این روزا حسابی با هم مشغولیم تو مشغول کشف دنیای جدیدت من مشغول کشف دنیای وجودت
برام خیلی عزیزی .. عزیز و خواستنی وقتی شیرین کاریهاتو میبینم ناخوداگاه بهت میگم خواهانتم خواستارتم
توام میدونی چقدر دوستت دارم لبخند میزنی به نشونه تایید .. حتی ی مواقعی کارتو تکرار میکنی تا خوشحالم کنی..
تو این روزا روزی چند بار میای از لب بوسم میکنی یعنی به لپ راضی نمیشی نمیدونی چه کیفی داره وقتی بوسم میکنی با دستای نازت صورتمو میگیری طرف صورتت لباتو غنچه میکنی و بوسم میکنی انقدر بهم انرژی میدی حس میکنم به عمرم اضافه میشه .. با اینکه دارم تمرین میکنم مادر متوقعی نباشم اما از اونجایی که باید برای رسیدن به آرزوها دعا کرد منم دعا میکنم وقتی بزرگتر هم شدی ابراز علاقه کردن به مامانت برات به همین راحتی باشه با همین تکرر...
حوا من .. حوای دوست داشتنی من .. خیلی مامان دوست داره .. یعنی همه مامانا انقدر بچه هاشونو دوست دارن ؟؟؟؟؟ خوب معلومه
دوست دارم نفسم